تهران میراث‌دار آرزوها (یادداشتی برای مجله دانشمند، بهمن 1399، شماره 688)

تهران میراث‌دار آرزوها (یادداشتی برای مجله دانشمند، بهمن 1399، شماره 688)

شهرها تغییر می‌کنند و تهران نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. کافی است که اتفاقات تاریخ معاصر در تهران را به ‌یاد بیاوریم. به‌ یاد آوریم زمانی را که شهر محدود به حصار ناصری بود؛ به‌یاد آوریم که جنگ‌های ایران و روس فضای سیاسی و اجتماعی تهران را دگرگون کرده بود و تحولاتی در سطح اندیشه رخ داده بود. امیرکبیر دارالفنون را تأسیس کرد و سنگ بنای آموزش مدرن را در تهران گذاشت. در زمان امیر سبزه‌میدان سنگ‌فرش شد؛ میدان توپخانه وضعیت آبرومندتری یافت؛  اولین مریضخانه‌ی دولتی احداث، و خندق‌های اطراف شهر پر شد. اما روزهای آبادانی چندان ادامه نیافت و با دسیسه‌‌چینی‌های خودی و بیگانه، امیرکبیر به قتل رسید و آهنگ توسعه‌ی تهران کند شد. اما وقتی میرزا حسین خان سپهسالار، ملقب به مشیرالدوله، صدر اعظم شد، دوباره تهران روی آبادانی به خود دید: مسجد و مدرسه سپهسالار تاسیس شد؛ پست‌خانه تاسیس شد؛ و ساختمان مجلس احداث شد. به یاد آوریم آن هنگام را که جنبش مشروطه‌خواهی شکل‌ گرفته و فضای شهر، فضای امید امیدواری بود. کافی است به یاد آوریم زمانی را که به دستور محمدعلی‌شاه قاجار مجلس به توپ بسته شد. امید رفت و بیم و یأس حاکم شد. لابد در میدان بهارستان غوغایی به پا بود. همزمان، تجدد و تجددخواهی نیز رشد کرده بود. در اواخر سلطنت احمدشاه قاجار تعداد اتومبیل‌های تهران به حدود ششصد دستگاه رسید. خیابان‌های باریک و کم‌شمارِ آن روزها، جای کافی برای این‌همه اتومبیل نداشتند. چندی بعد، رضاخان بر تخت سلطنت نشست. حصار ناصری را برداشت و بر خندق‌های شهر خیابان‌هایی جدید کشید. شاه به توصیه‌ی اطرافیانش، دستور تاسیس دانشگاه تهران را صادر کرد. او بی‌خبر بود که با این کار، مکانی برای شکل‌گیری نیروهای ضد خودش را ایجاد کرده بود. با تغییراتِ سریع، امیدهایی شکل گرفته بود و تهران با سرعت تغییر می‌کرد. به تفریح و سرگرمی مردم - که در اواخر قاجار محدود به رفتن به زورخانه، بقاع متبرکه، قهوه‌خانه، گشتن در بازار و تماشای معرکه‌گیری و سیاه‌بازی، و البته تماشای کارخانه‌ی برق امین‌الضرب بود – کافه‌ها، رستوران‌ها، تئاترها و سینماها نیز افزوده شدند. فرهنگ در حال تغییر بود. به یاد آوریم زمانی را که پسر به جای پدر بر تخت نشست و استبداد روی دیگرش را نمایان ساخت. تا اوایل دهه چهل میدان بهارستان محل اعتراض‌های گاه و بی‌گاه مردم بود. بنزین که گران شد مردم به خیابان‌ها آمدند و به‌ویژه در میدان بهارستان اعتراض کردند. چند ماه بعد حسنعلی منصور ترور شد. سپس نهضت‌ امام خمینی (ره) شکل گرفت، گروه‌های انقلابی فعال شدند، و تهران شلوغ شد. این‌بار خیابان و میدان انقلاب امروزی محل اعتراض بود، نه میدان بهارستان. طولی نکشید که انقلاب شد؛ بعدتر جنگی به ایران تحمیل شد. نگرانی بود، اما همدلی هم بود. بعد از آن دورانی از توسعه‌ای که آهنگ آن زیاد و کم می‌شد و این جریان تا امروز ادامه یافت.

تهران مکانِ تحقق تغییرات دوران معاصر بود. اما چه پیش از انقلاب و چه بعد از آن، همیشه این شهر با معضلاتی دست و پنجه نرم می‌کرده است. بعد از اصلاحات ارضی اوایل دهه‌ چهل، کم‌کم به شمار مهاجرانی که به سوی تهران روانه می‌شدند افزون گشت. از آن زمان بود که حاشیه‌نشینی و گسترش افقی شهر، سایه‌ شوم خود را بر سرِ شهر گسترد. نه تنها فقر و اختلاف طبقاتی و فرهنگی در چهره‌ تهران نمایان شد، بلکه معضلات ناشی از افزایش شمار جمعیت نیز بروز و ظهور یافت: آلودگی آب و هوا، ترافیک و سایر مشکلات زیست‌محیطی، افزایش هزینه‌ سفرهای درون‌شهری، افزایش هزینه‌ نگهداشت شهر، جدایی‌گزینی‌های اجتماعی و غیره. به مرور هر یک از معضلات، خود به دیوی تبدیل شد که شهردارِ رستم‌هیئتی می‌طلبید با پر سیمرغ در شال. اما داستان تهران که با اسطوره‌های تاریخی متفاوت بود، پیچیده شد و هیچ پر سیمرغی یافت نگشت. به مرور مسائل پیچیده‌تر شدند. اگر روزی لوله‌کشیِ آب معضل بود، امروزه کیفیت و کمبود آب معضل شده است. اگر روزی برق‌رسانی به کل شهر دغدغه‌ بود، امروزه با افزایش تقاضای مصرف نیروی الکتریسیته، قطعی برق در تابستان‌های گرم و زمستان‌های سرد مساله شده است. اگر روزی شهر تهران از آلودگی کوچه‌هایش رنج می‌برد، امروزه سیمای شهر پاکیزه نیست. اگر در اواخر دوران قاجار بر شمار اتومبیل‌ها چنان افزوده شده بود که در شهر فضای کافی برای حرکت‌شان نبود، امروزه در ساعاتی از شهر، چه بسیارند خیابان‌هایی مملو از اتومبیل‌هایی پهلو به پهلو ایستاده.

حتی مسائل بیشتر از گذشته شدند و شهر که همواره در تغییر است، وجوه دیگری از خود را نمایان ساخت. قریب به یک قرنِ پیش، خبری از آلودگی هوا نبود؛ اما امروزه آرزوی هوای پاکیزه در تهران بدل به یک رؤیا شده است. یک قرن پیش شمیرانات پر از باغ و درخت بود؛ اما امروزه برج‌هایی بد هیبت جای درختان را گرفته‌اند؛ یک قرن پیش حرکت از یک سوی تهران به یک سوی دیگر با پای پیاده هم میسر بود؛ حال آنکه امروز تصور چنین چیزی نیز به شوخی می‌ماند. اگر روزی به دلیل بارش برف‌های سنگین، صدای پارو کردن برف در کوچه‌های تهران می‌پیچید و هر گوشه از شهر آدم‌برفی‌ای داشت که شهروندان تهرانی را تماشا می‌کرد، امروزه اگر برفی ببارد، زود آب می‌شود و مشکلات شبکه‌ی دفع آب‌های سطحی، آلودگی‌ها و زشتی‌های دیگر تهران را نمایان می‌سازد.

باید از خودمان بپرسیم که چرا نتوانستیم عمده‌ترین مسائل تهران معاصر را حل کنیم؟ آیا در طول همه‌ این سال‌ها نبودند کسانی که مشکل تهران را فریاد می‌زدند؟ پاسخ آن است که حلِ مسائلِ شهرِ همواره در تغییرِ تهران، نیازمند بینشی است که تغییر را درک کند و روحِ زمانه را بشناسد. تغییر در ذاتِ تاریخ است، و واقعیت، همواره در تغییر. نه می‌توان جلوی تغییر را گرفت، و نه می‌توان به گذشته بازگشت. زمانه تغییر می‌کند، اشکال اقتصادی و شیوه‌های تولید تغییر می‌کنند، مردم، فرهنگ و شیوه‌های مصرف‌شان تغییر می‌کنند، و ناگزیر شهر نیز پا به پای این پویایی‌ها دگرگون می‌شود.

بنابراین به ‌نظر می‌رسد که ما شهر را در تغییراتش مطالعه نکردیم؛ به گمانم ما درنیافتیم که شهر یک سیستم با زیرسیستم‌هایی پیچیده است و حتی خودش زیرسیستمی از سیستمی بزرگتر به نام ایران است. لذا همواره راهکارهای سطحی و ساده‌ ارائه دادیم و گاه حتی با تصمیمات‌ اشتباه‌مان بر مسائل شهر افزودیم. ما نیاموختیم که مسائل را ریشه‌ای نگریسته و در پیِ راه‌حل‌های ریشه‌ای باشیم و فقط به صورت و نمودِ مسائلِ شهر نگرستیم؛ حال آنکه رخساره خبر از سر درون دارد. اشتباه ما آن بود که تصمیمات کوتاه‌مدت گرفتیم، نه بلند مدت؛ منافع را کوتاه مدت دیدیم، نه بلند مدت. بگذارید راحت بگویم، هیچ‌گاه طبق برنامه عمل نکردیم و اصلاً اعتقادی به برنامه نداشتیم. چراکه این تصمیمات بلندمدت اند که نیازمند برنامه‌ریزی و آینده‌نگری هستند. حتا مدیران‌ شهر نیز با سرعت تغییر می‌کردند و عمر کوتاهی داشتند. نتیجه آن شد که نه حاشیه‌نشینی از بین رفت، نه معضلات زیست‌محیطی حل شد، نه جدایی‌گزینی‌ها حل شد و نه شهری ساختیم که ساکنانش از زیستن در آن لذت ببرند و بتوانند آینده‌اش را تصوّر کنند.

با همه‌ این‌ها، نباید ناامید بود. باید سخت‌کوشانه کار کرد. هنوز می‌توان معضلات تهران را حل کرد. هنوز می‌توان آینده را ساخت. باید موانع را برداشت. نباید از اندیشه‌های نو و ترقی‌خواه ترسید. باید به افکار و نیروهای جوان و دانشی میدان داد. باید از تصمیمات بلندمدت پشتیبانی کرد. باید به برنامه اعتقاد داشت. هنوز می‌توان ساخت. هنوز می‌توان برای داشتن آینده‌ای بهتر تلاش کرد. به شرط آنکه شهر تهران را به عقلانیت جمعی و دانشِ تخصصی بسپاریم!

منبع: 
نشریه دانشمند، شماره 688.

​یادداشت‌ها