سیمای علی اکبر داور از منظر یادداشتهایش در روزنامه مرد آزاد
«کارگاه را بشکنید، دور بیاندازید، خاکستر کنید، به دریا بریزید. در عوض کارخانه بیاورید، با ماشین کار بکنید.»
(داور، 1400: 90؛ به نقل از یادداشت علیاکبر داور در روزنامهی «مردِ آزاد»، 24 اسفند 1301/ 15 مارس 1923)
اگر بخواهم سیمای علی اکبر داور را از خلال یادداشتهای او که در کتاب «اول اقتصاد سیاسی؛ مجموعه مقالات علیاکبر داور» به کوشش حسن رجبیفرد و توسط انتشارات شیرازه در سال 1400 منتشر شده است را به تصویر بکشم، لازم است چند موضوع را از هم تفکیک داده، و جایگاه و دیدگاه داور را در هر یک از این موضوعات تمیز دهیم.
یکم؛ اصلاح و توسعه اقتصادی، شاهکلید پیشرفت ایران:
اساس دیدگاه علی اکبر داور برای توسعهی ایران در جملاتی که در ابتدای این سطور آمد، خلاصه شده است. داور معتقد بود که باید کشور را صنعتی کرد، تا محصول مرغوب و ارزان تولید شود، تا بازار جهانی پیدا کند، و ثروت تولید شود و این کار تنها با انقلاب صنعتی ممکن است.
او در یادداشتی به تاریخ 3 اردیبهشت 1302 در روزنامهی «مردِ آزاد» چنین گفت: «ملتی که از بدبختی خود شیون میکند، قطع داشته باشید که مبتلا به بیعرضگی است.»(داور، 1400: 110) و منظور او این است که باید کمتر حرف زد و بیشتر کار کرد. او سه روز بعد در تاریخ 6 اردیبهشت 1302 ادامه میدهد که «ذلت شما از بیکارخانگی» است.(داور، 1400: 115) منظور داور از کار کردن، ساختن کارخانه است. «مثل آدم کار کنید، زندگی آدم خواهید داشت. تا انقلاب صنعتی شر این ابزار قدیمی و بارکشهای عهد دقیانوس را از سر شما نکند، مفلوک و مستاصل خواهید ماند.»(داور، 1400: 115) فردای آن روز داور توضیح میدهد که منظورش از کار چیست: «کار حرف نیست، حسنِ محاوره نیست، «آزادیطلب» شدن نیست.»(داور، 1400: 117 [7/2/1302]) کار، یعنی ایجاد تغییرات مادی.
برای داور سرمایه ارزشمند بود؛ معتقد بود که آنهایی که مسائل ایران را کارگری (کمونیستی) میبینند، اشتباه میکنند. چون فقط کارگران فقیر نشده اند؛ بلکه همه فقیر شده اند. (داور، 1400: 218-219؛ نقل از روزنامه مرد آزاد، 14 شهریور 1302) او میافزاید: «کسانی که علیه سرمایهدارهای ایران رجز میخوانند، نمیدانند سرمایه چیست.»(داور، 1400: 219؛ نقل از روزنامه مرد آزاد، 14 شهریور 1302) مساله با سرمایه حل میشود و آن هم آوردنِ کارخانه و کشیدن راهآهن است.
دوم؛ رضاشاه[1]، ناپلئون ایران، نجاتدهندهی مملکت:
داور در تاریخ 13 اردیبهشت 1302 در مدح سردارِ سپه (رضاشاه آتی) میگوید: «اگر نظامِ امروز را از سردارِ سپه داریم؛ اگر بهواسطهی وزیر جنگ است که با وجودِ حکومتِ بیقید و لاابالی مستوفی، امنیت از ایران بیرون نرفته، فریب افکر ساده یا مغرضِ این و آن را نخورید: بگذارید بیسیم مسکو از تمرکز قوای نظامی در صفحات شمال اظهار دلتنگی کند. ... به تاریخ دو سال پیش تا امروز مراجعه کنید تا ببینید سردار سپه کیست، چه کرد و چه قِسم ایران باید شکرگزار این وجودِ لایق باشد.»(داور، 1400: 120)
در روز اول آبان 1302 داور آرزو میکند که «به زودی سردار سپه زمام امور ایران را به دست بگیرد.» و میگوید: «آقای سردار سپه، این نظر ما و یک عدهی محدودی نیست: ایران زمامداری شما را میخواهد!» (داور، 1400: 250؛ نقل از روزنامه مرد آزاد، 1 آبان 1302) او روح ناپلئون را در کالبد رضاشاه میدید. علی اکبر داور، در یادداشتی که به تاریخ 4 آبان 1302 در روزنامهی «مرد آزاد» نگاشته است، نقلی از ناپلئون بناپارت آورده است(داور، 1400: 215): «من گذشتهها را فراموش کردم. میدان آتیه به روی همه باز است. هر که راست راه رفت، بدون خصوصیت، هر کس [که] باشد، تحت حمایت من است. هر کس از خط مستقیم منحرف شد، صاعقهی غضب من او را خواهد زد.» میتوان نگاه و خواست داور از رضاشاه را در همین ارجاعش به گفتهی ناپلئون یافت: مردی که سرسختانه و بدون ترحم، راه راست را در پیش میگیرد. داور شدیداً از حزبگرایی در ایران شکایت میکند و آن را دستهبندی و فرقهسازی نامیده، و از نبود امنیت در کشور گلایهمند است. او درد اصلی ایران زمان خود را فقر و بیکاری میداند و چنین میپندارد که سردار سپه میتواند افراد لایق را، فارغ از حزببندیها، در راس گمارده و از آنها کار بکشد. به باور او، سردار سپه یا رئیسالوزرا را نمیشود بازی داد و او «دستی» نمیشود. (داور، 1400: 251؛ نقل از روزنامه مرد آزاد، 4 آبان 1302)
به باور من، تاریخ صحت قضاوت داور در یادداشت 7 آبان 1302 در روزنامهی «مرد آزاد» را تایید کرد که نوشته بود: «شما مطمئن باشید سردار سپه ایران را نجات خواهد داد.»(داور، 1400: 253؛ نقل از روزنامه مرد آزاد، 7 آبان 1302) تردید نباید داشت که رضاشاه ایران را از فلاکت زمان قاجار نجات داد.
سوم؛ داور مدرنیستی نخبهگرا:
داور دیدگاهی نخبهگرایانه به مردم داشت و میتوان گفت که اعتقادش بر این بود که مردم را باید به زور آدم کرد. داور از بیکارگی، حرافی، رشوهدادن، پیشنهاد شغل به نزدیکان مقامات دادن، و دیگر خصایص ناپسندیدهی اخلاقی مردم گلایه داشت. [گویا در این 100 سال چیزی تغییر نکرده است!]
او حتا معتقد بود که ادارات ایران نیز نیازمند زور هستند: «ادارات ایران را بدون زور نمیشود اصلاح کرد، موانعِ ترقی را بیقوهی قهریه محال است از میان برداشت و خلاصه دولتی که وسائل اعمال زور ندارد، موفق به هیچ اصلاح اساسی نخواهد شد.» (داور، 1400: 188؛ نقل از روزنامه مرد آزاد، 30 تیر 1302)
او در جایی، در ستایش از اخلاق نیک، کردار نیک و نیکنامی، و فقدان امنیت برای این خصایص پسندیده در جامعهی ایران میگوید: «سرمایه و ثروت منحصر به مادیات نیست. نیکنامی و شرافت هم یک نوع دارایی است. در همه جایِ عالَم مردم برای کسب این سرمایه زحمتها میکشند، حتا برای تحصیل شرافت از تمول مادی صرفنظر میکنند. در محیط ما، برعکس، دنبال شرافت رفتن پُر معمول نیست. کمتر اتفاق میافتد کسی صرفاً از برایِ نیکنامی زحمت به خود بدهد، منافع مادی را هیچ بشمارد. چرا؟ به دلیل اینکه در مملکتِ خرابِ ما، شرافتِ هیچکس در امان نیست. هر قدر میخواهید مرارت ببرید. تا میتوانید به سختی بسازید و به درستی زندگی کنید. وقتی تا البرز شرف انبار کردید و به قدر الوند نیکنامی روی هم ریختید، عزم ده نفر بیسروپایِ خدانشناس برای از میان بردنِ شرافتِ شما کافی است. هر جا میرسند، به ناپاکی و بیشرفیِ شما حکم میدهند و «ملت نجیب» مثل ... حیوان، به گفتهی آنها سر میجنباند! با این حال چطور میشود توقع داشت که مردم دنبال شرف بروند؟ چرا؟ به چه امید؟ برای چه نتیجه؟ به چه اطمینان؟»(داور، 1400: 160؛ نقل از روزنامه مرد آزاد، 28 خرداد 1302) داور همچنین از عقب ماندگی ایران شکوه داشت: «ملتی که یک قرن و چندی پس از اختراع ماشین بخار، هنوز زندههاش با پالکی سفر میکنند و مردههاش با یابو، این ملت جز بارکشی و ذلت هیچ حصه و نصیبی ندارد. خواه بپسندید خواه نه.» (داور، 1400: 161؛ نقل از روزنامه مرد آزاد، 30 خرداد 1302) در مضمون این گفتارها، نگاه اخلاقی و البته نخبهگرایانهی داور کاملاً مشهود است.
از همین رو بود که او میپرسید که تفاوت اروپا و آسیا چیست؟ پاسخ او بسیار مدرنیستی بود: «اروپا سلطنت انسان است بر طبیعت. اروپا سعی دارد از هر چه در طبیعت، در دنیا است، فایده ببرد. عالم و مافیها را تابع فکر و ارادهی خود بکند. عقلِ بشر به چشم اروپایی، معیار کلیهی امور است و منطقِ عقل، مفتاحِ جمیعِ مسائل.» (داور، 1400: 166؛ نقل از روزنامه مرد آزاد، 10 تیر 1302) بسیاری ممکن است که از این عبارات داور، که بیشوکم در نوشتارهایش دیده میشود، چنین تصور کنند که او به کلی فایدهگرا است. اما من گمان میبرم که باید داور را در بستر تاریخی آن مورد قضاوت و تفسیر قرار داد. در زمانهای که ملایانی درباری قدرت داشتند، و عقلگریزی بسیارانی، عامل نکبت و بدبختی بود، احتمالاً داور بر هیزم آتشِ نقدی که بر عقلگریزی و خرافهگرایی داشت میدمید تا شاید تیزی کلامش راهی برای عقلانیت و خِردورزی بگشاید.
با این همه، بیگمان داور را باید یک مدرنیست دانست. در مثالی، او در نقد نتیجهی انقلاب مشروطیت نوشت: «از ده تخته نمد، یک لچک حریر نمیشود درآورد. هزار رمه بز و میش را جان به جان کنید، یک سیاقنویس از میانشان بیرون نمیآید. … پس چطور از این قماشهای کهنه میخواستید رجال سیاسیِ بابِ امروز در بیاید؟ … چون ایرانِ دورهی انقلاب درست نمیدانست چه میخواهد، ریاست و حکومتِ پس از انقلابِ خودش را باز به همان کهنهنوکرها و کهنهفکرهای سابق داد.»(داور، 1400: 328؛ نقل از روزنامه مرد آزاد، 24 اردیبهشت 1304) فردای آن روز باز در نوشتهای به تحسین کارخانه پرداخت و چنین گفت که «نکبت و ادبارِ امروزِ ما، حاصلِ فکر همین کهنهفکرها است. اگر بخواهید ایران بماند، اینها باید بروند. آزادی، تجدد، حیات ایران، همه موکول به زوال اینها است.»(داور، 1400: 332-333؛ نقل از روزنامه مرد آزاد، 25 اردیبهشت 1304) سپری کردن جوانی در زمانهای که نیروهای سنتی در سمت استبداد ایستادگی کردند و در نتیجه مشروطهخواهی را به زوال کشانیدند، و البته وجودِ ایدئولوگهایی چند در قامت منورالفکرانِ چپگرا یا سنتگرایانِ مذهبی که چنگزنان به ریسمان باورهایشان، چشم بر بعضی واقعیتها بستند، داور را به مردی مدرنیست و ضد سنت بدل ساخته بود. مردی که بیتردید، روح زمانه را داشت. شاید بتوان چنین برداشت کرد که این گفتهی چسترتون که «سنت، دموکراسی مردگان است»2 در محور افکار و آرای داور بوده است.
نتیجهگیری:
در یک جمعبندی، میتوان گفت که علی اکبر داور خط فکری بسیار مشخص و روشنی داشت. او معتقد بود که راه توسعه از اصلاح اقتصادی و صنعتی کردن کشور و توسعهی زیرساختهای مرتبط با صنعتیشدن میگذرد. برای این کار اول باید امنیت داشت. چرا که سرمایهدار فقط در زمانهای که امنیت وجود داشته باشد، و دست بیگانگان نیز از خاک کشور کوتاه باشد، حاضر به سرمایهگذاری است. این را هم نباید فراموش کرد که در دیدگاه داور، کشور هنوز صنعتی نشده است که عدهای کمونیست به دادگری از کارگران سیاستبازی میکنند. چرا که در ایران زمانهی داور، همه فقیر هستند، نه طبقهای خاص. امنیت مورد نظر داور را تنها یک تن میتوانست ایجاد کند و فارغ از فرقهگراییها و حزببازیهای سیاسی افراد لایق را در راستای آبادانی کشور به کار گرفته و بازیچهی دست این و آن نشود، و آن شخص کسی نبود جز رضا سوادکوهی، رضا ماکسیم، رضا میرپنج، سردار سپه، رئیس الوزرا، و در نهایت، شاه رضا (رضاشاه پهلوی). به داوریِ داور، رضاشاه ناپلئونِ ایرانیِ مقتدری بود که توان گسستن ریسمانهای کهنه سنت را داشته، و ایران مدرنی را نوید میداد. چنانکه از نوشتههای علیاکبر داور بر میآید، وی به کیش شخصیت رضاشاه نمیپرداخت؛ بلکه، با نگاهی ابزاری، سردار سپه را تنها فرد لایق زمانهی خود برای نجات ایران از فلاکت دوران پایانی سلسله قاجار میدانست.
آنچه پس از سلطنت رضاشاه بر ایران و بر شخص داور گذشت، خارج از امکانِ قضاوت از نوشتههایی است که در کتاب «اول اصلاح اقتصادی» آورده شده است.
ماخذ:
داور، علی اکبر (1400)؛ اول اصلاح اقتصادی؛ به کوشش حسن رجبی فرد؛ تهران: انتشارات شیرازه.