طراحی و برنامهریزی برای مردم در مکان: سر پاتریک گدس (۱۸۵۴-۱۹۳۲) و ظهور برنامهریزی زیستمحیطی، طراحی اکولوژیکی، و زیستمنطقهگرایی
ترجمه ای آزاد و نه خیلی دقیق از این مقاله نوشته Daniel Christian Wahl
درسهای اصلی پاتریک گدس گدس ـ تأکید پاتریک گدس بر وحدت بنیادین و همبستگی فرهنگ و طبیعت، و تأکید بر آموزش بینرشتهای و اقدام مستقیم محلی به عنوان وسیلهای برای تحول فرهنگی ـ دارای اهمیت عمیقی در دنیای معاصر هستند. برای گدس، نقش طراح دو جنبه داشت: ۱) کمک به انطباق مادی افراد و معیشت آنها با فرصتها و چالشهای خاص مکانهایی که در آن زندگی میکنند، و ۲) تأثیرگذاری بر تحول فرهنگی از طریق آموزش.
هدف گدس تنها مشارکت در تجلی فیزیکی فرهنگ در قالب طراحیهای مادی نبود، بلکه او در طراحی فراتر از فرهنگ (متادیزاین) نیز فعالیت میکرد و تلاش داشت تا از طریق آموزش بینرشتهای که دست، قلب و ذهن را درگیر میکند، بر بیان اجتماعی و روانشناختی فرهنگ تأثیر بگذارد. آموزش فرهنگی تحولآفرین باید فرضیاتی اساسی را ـ که زیربنای جهانبینی غالب فرهنگی هستند ـ آشکار کند و به چالش بکشد. گدس از رویکردی از طراحی حمایت میکرد که یکپارچگی بوممنطقهای، تغییرات در فرهنگ و جهانبینی، و همچنین ترکیب بینرشتهای و آموزش جامع را در بر میگرفت. تقریباً یک قرن پیش، او نوشت:
«بزرگترین نیاز امروز ما این است که زندگی را بهعنوان یک کل ببینیم، جنبههای مختلف آن را در ارتباطات مناسبشان مشاهده کنیم؛ اما ما باید علاوه بر علاقه فلسفی، یک دیدگاه عملی نیز به چنین نگاه یکپارچهای به زندگی داشته باشیم.»
در زمانی که تأثیرات بهرهبرداری انسان از منابع طبیعی زمین، نابودی تنوع فرهنگی و زیستی، و تغییرات ناشی از فعالیتهای انسانی در ترکیب اتمسفر سیاره ما، شروع به ایجاد پیامدهای نگرانکننده زیستمحیطی، اجتماعی و اقتصادی کرده است، درخواست گدس برای داشتن نگاهی یکپارچه به زندگی امروز حتی بیشتر از صد سال پیش شایسته توجه است. گدس بهطور قاطع باور داشت که:
«نگاه وسیعتری به طبیعت و زندگی وجود دارد، بازسازی تحلیلها بهسمت یک ترکیب و سنتز...».
چنین ترکیبی از دانش و عمل که ملاحظات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را بهطور کامل در درک محدودیتهای زیستمحیطی کره زمین قرار میدهد، بهناچار با یکپارچگی مجدد هنرها، علوم انسانی و علوم در یک دیدگاه بینرشتهای جدید همراه خواهد شد که به همافزایی و هدایت همکاریها و تحقیقات کمک میکند. طراحی میتواند نقش مهمی بهعنوان یکپارچهکنندهای بینرشتهای و تسهیلگرِ تحول فرهنگی بهسوی تمدن انسانی پایدار در قرن ۲۱ ایفا کند.
توضیحات تصویر ازمترجم:
این نموداری است که چگونگی درک و ارتباط با مکان را بر اساس ایدههای پاتریک گدس نشان میدهد. این نمودار که از کتاب «شهرها در تحول» او گرفته شده است، مجموعهای از مفاهیم را پیرامون مرکزیت «مکان» بیان میکند. مفاهیم اصلی که بهصورت شعاعهای این دایره اطراف مکان قرار گرفتهاند شامل موارد زیر هستند:
1. Civics (مدنیت) : ارتباط با جامعه و زندگی مدنی.
2. Survey (بررسی) : تحقیق و مشاهده بهمنظور فهم مکان.
3. Imagination (تخیل) : قدرت تخیل و دیدگاههای خلاقانه نسبت به مکان.
4. Soul (روح) : پیوند عمیق معنوی و فرهنگی با مکان.
5. Love (عشق) : رابطه احساسی و علاقه به مکان.
6. Intuition (شهود) : درک غریزی و شهودی از مکان.
7. Art/Science (هنر/علم) : پیوند میان علوم و هنر در فهم و طراحی مکان.
8. Senses (حواس) : تجربه مستقیم مکان از طریق حواس.
9. Synthesis (سنتز) : ترکیب تمامی این عناصر برای فهمی جامع از مکان.
10. Eutopia (آرمانشهر) : چشمانداز ایدهآل و آیندهنگرانه از مکان.
این مدل تلاش میکند تا درک چندجانبهای از مکان، با تأکید بر پیوند بین عناصر مختلف اجتماعی، علمی، حسی و فرهنگی را ارائه دهد. - (پایان توضیحات مترجم)
Folk نسخهای از سهگانه فردریک لو پلی (Frederic Le Play) یعنی Lieu, Travail, Famille (مکان، کار، خانواده) بود که پاتریک گدس ارائه داد. گدس این مفاهیم را برای تأکید بر ارتباط میان مکان، معیشت (کار) و مردم (اجتماع) در رویکرد برنامهریزی منطقهای و شهری خود بهکار گرفت و آنها را بهشکل منحصربهفردی با محیط طبیعی و اجتماعی هر منطقه پیوند داد.
دیدن «زندگی بهعنوان یک کل» ـ که به معنای درک زندگی بهعنوان یک فرآیند اکولوژیکی، اجتماعی و شناختی پویایی است که انسانها در آن مشارکت دارند ـ آگاهی از پیوند بنیادی میان طبیعت و فرهنگ را افزایش میدهد. پاتریک گدس فهمید که چنین جهانبینی مشارکتی ـ که در برگیرندهی دانش دقیقی دربارهی شرایط اکولوژیکی، اجتماعی، زمینشناسی، فرهنگی و هیدرولوژیکی منطقهای محلی است ـ برای تسهیل ظهور جوامع انسانی پایدار که بهطور منحصربهفرد با منطقه خود سازگار شدهاند، حیاتی است.
با الهام از سهگانه «Lieu, Travail, Famille» (مکان، کار، خانواده) جامعهشناس فرانسوی فردریک لو پلی (۱۸۰۲–۱۸۸۶)، که گدس آن را به «کار، مکان، مردم» Place — Work — Folk ترجمه کرد، گدس رویکرد جدیدی به برنامهریزی منطقهای و شهری توسعه داد که بر اساس ادغام افراد و معیشت آنها با ویژگیهای زیستمحیطی مکان و منطقه خاصی که در آن ساکن هستند، بود. او تأکید داشت که تصمیمگیریهای درست در برنامهریزی باید بر اساس یک بررسی منطقهای دقیق باشد که ترکیب کاملی از هیدرولوژی، زمینشناسی، پوشش گیاهی و جانوری، آبوهوا و توپوگرافی طبیعی منطقه، همراه با فرصتها و چالشهای اجتماعی و اقتصادی آن، ارائه دهد. به این ترتیب، روششناسی گدس ـ بیش از ۷۰ سال پیش از ظهور زیست منطقهگرایی (bioregionalism) ـ پیشگامِ رویکرد برنامهریزی زیستمنطقهگرا شد.
از زمان نخستین کنفرانس سازمان ملل درباره محیط زیست در ریو دو ژانیرو در سال ۱۹۹۲، رویکرد «دستور کار محلی ۲۱» برای مشارکت شهروندان در ایجاد پاسخهای یکپارچه به چالشهای پایداری به طور گستردهای در سطح بینالمللی گسترش یافته است. ممکن است بسیاری از مردم تعجب کنند که شعار محبوب توسعه پایدار، یعنی «جهانی فکر کن، محلی عمل کن»، از کتاب «شهرها در تحول» اثر پاتریک گدس که نخستین بار در سال ۱۹۱۵ منتشر شد، نشأت میگیرد. پاتریک گدس با کار نظری و عملی خود بهعنوان برنامهریز و مربی، هم در سرزمین مادری خود اسکاتلند و هم در هند، قبرس، فرانسه و فلسطین، الگوی رهبری را ارائه داد.
هر کسی که از قدم زدن در شهر قدیمی ادینبورگ، از خیابان رویال مایل گرفته تا میدان گرس مارکت، لذت برده باشد، بخشی از این تجربه را مدیون کار بازسازی پاتریک گدس و همسرش آنا گدس است. بین سالهای ۱۸۸۷ و اوایل قرن بیستم، آنها ساکنان محلات فرسوده شهرِ قدیمی را در یک پاکسازی جمعی محلههای خود درگیر کردند و اولین اقامتگاههای دانشجویی را در طول خیابان رویال مایل تأسیس کردند. در همان دوران، گدس همچنین یک «آزمایشگاه جامعهشناسی» و مرکزی برای آموزش منطقهای مردمی در یک زمینه جهانی به نام برج چشمانداز ایجاد کرد، باغهای رمزی را در میدان قلعه بنا کرد، کرسی گیاهشناسی در دانشگاه داندی را پذیرفت و نخستین مدرسه تابستانی آکادمیک بینالمللی در اروپا را بنیان نهاد.
گدس یک دانشگاهی بود که نمیتوانست خود را به یک رشته خاص محدود کند و همچنین در تلاشهایش نه فقط بر جنبههای نظری تأکید داشت و نه صرفاً بر جنبههای عملی. برای او، نظریه و عمل یک پیوستگی ضروری را تشکیل میدادند که در سبک زندگی مردم بیان میشد و بهطور ایدهآل از دیدگاههای متنوع رشتههای مختلف بهره میگرفت. او یک عمومگرا بود که بهراحتی میانِ نقشهای زیستشناس، جامعهشناس، برنامهریز شهری و منطقهای، طراح نمایشگاه، مربی عمومی و دانشگاهی و همچنین حامی هنر و فیلسوف طبیعی حرکت میکرد.
رویکرد مشارکتی گدس به اقدام مدنی، که بر نیاز به ادغام انسان با شرایط زیستمحیطی خاص هر منطقه تأکید داشت و شناخت او از آموزش بهعنوان تسهیلگر تغییر اجتماعی، همراه با روششناسی طراحی بینرشتهای او، مسیری یکپارچه بهسوی پایداری ارائه میدهد. رویکرد بوممنطقهای بهطور فزایندهای بهعنوان یک استراتژی مرکزی در برنامهریزی برای پایداری شناخته میشود.
گدس بهخوبی آگاه بود که تغییرات اساسی در حوزه مادی، نیازمندِ تغییرات اساسی غیرمادی در نگرشها و آگاهیهای زیربنایی است و آموزش بینرشتهای را بهعنوان تسهیلگر چنین تغییرات اجتماعی شناسایی کرده بود. او به امکان و ضرورت تکامل جامعه بهسوی سطوح بالاتری از آگاهی و همکاری باور داشت.
گدس، بدون اینکه از واژه «طراحی» بهطور خاص استفاده کند، نمونهای اولیه از یک مفهوم گسترده از طراحی ارائه داد. بهعنوان یک مروج تبادل دانش بینرشتهای، آموزش عمومی و مسئولیت شهروندی از طریق اقدام مشارکتی مستقیم، گدس نقش طراح را بهعنوان یکپارچهکننده و تسهیلگر بین حوزههای مختلف دانش و همچنین نظریه و عمل به نمایش گذاشت. کار عملی و نظری پاتریک گدس درک مدرن و جامع از نقش طراحی در آموزش و ایجاد یک تمدن انسانی پایدار را بیان کرد.
منطقهگرایی، بومشناسی، همکاری و «عصر یوتکنیک»
ریشههای فکری منطقهگرایی را میتوان به جامعهشناس فرانسوی، فردریک لو پلی (Frederic Le Play)، ردیابی کرد که بر اهمیت هماهنگسازیِ مردم با سطح معیشتی مناسب، در مکان خاصی که در آن زندگی میکردند، تأکید داشت. همچنین به آنارشیست روسی، پیتر کروپوتکین (1842–1921)، که خودکفایی و خودگردانی بیشتر منطقهای را بر اساس شیوههای تولید غیرمتمرکز و خودمختار پیشنهاد کرد، ارجاع دارد. کروپوتکین استدلال کرد که در مقیاس محلی تولید، جامعه انسانی بهطور طبیعی به سوی ترتیبات همکاریمحور گرایش دارد.
کارهای کروپوتکین و لو پلی، به همراه مشارکتهای دانشجوی لو پلی، ادموند دمولین (1852–1907) و جغرافیدان الیزه رکلو (1830–1905)، پایه و اساس رویکرد برنامهریزی منطقهای گدس را تشکیل داد. پاتریک گدس جنبههای مختلف کارهای آنها را با درک تکاملی خود بهعنوان زیستشناس ترکیب کرد و یک استراتژی برای برنامهریزی ایجاد کرد که بر اساس بررسی منطقهای شرایط زمینشناسی، بومشناختی، هیدرولوژیکی، آبوهوایی و همچنین اجتماعی و اقتصادی مکان خاصی بود. او به نقش مهم شهرها در تکامل فرهنگ پی برد و تأکید داشت که یک شهر باید در چارچوب زیستی و جغرافیایی منطقه خود درک و ادغام شود.
گدس مفهوم «مقطع دره» لو پلی را توسعه داد و آن را بهصورت نموداری از حوضه آبریز منطقهای که سلسلهمراتبی از اشکال سکونتگاههای انسانی، از مزرعه کوچک تا روستا، از شهر بازار تا شهر بزرگ، که با شرایط زیستمحیطی خاص سازگار شده و با مشاغل و معیشتهای مختلف همراه است، نشان داد. این ادغام سکونتگاهها و شیوههای تولید و مصرف در زمینه و شرایط منطقه طبیعی، که بهطور تقریبی با حوضه آبریز محلی مشخص میشد، بعدها پایه مفهومی بوممنطقهگرایی (بیوریژنالیزم) را شکل داد.
گِدِس اعلام کرد که «یک شهر به یک منطقه کامل نیاز دارد.» آموزش گِدِس به عنوان یک زیستشناس تکاملی زیر نظر هاگزلی (۱۸۲۵–۱۸۹۵)، و همچنین همکاری و دوستی او با زیستشناس، فیلسوف و بنیانگذار بومشناسی آلمانی، ارنست هکِل (۱۸۳۴–۱۹۱۹)، بعد مهمی از بُعد بومشناختی را به رویکرد برنامهریزی گِدِسی افزود. گِدِس ملاحظات بومشناختی، اجتماعی و اقتصادی را با توجه به درک بیولوژیکیاش از نحوه سازگاری ارگانیسمها با محیط طبیعی ادغام کرد. ولکر م. ولتر پیشنهاد میکند که گِدِس «سازگاری نادرست با محیط طبیعی را به عنوان دلیل اصلی مشکلات شهری شناسایی کرد.» ولتر توضیح میدهد:
«برای گِدِس، درگیریها نه میان طبقات، بلکه میان گروههای شغلی و محیطزیست رخ میدهد. از آنجا که هدف تنظیم کل شهر با محیط است، همکاری میان شهروندان نه تنها یک گزینه معتبر بلکه یک ضرورت میشود.»
بهگفتهی گِدِس، از طریق مفهوم معیشت صحیح، بشریت میتواند شروع به ادغام در فرآیند طبیعی کند و بهجای ادامه سلطه و استثمار طبیعت از طریق فناوریهای تخریبی، به سوی همزیستی برود. او بر این باور بود که در نهایت فناوریهای تخریبی که از انقلاب صنعتی نشأت گرفت و منجر به تسلط تدریجی انسانها و محیطزیست بر ماشین شد، جایش را به یک «ژئوتکنولوژی» جدید خواهد داد که نیازهای انسانی را در محدودهی بیوسفر سیارهای تأمین کند. گِدِس دربارهی تغییر از «عصر پالیوتکنیک» که در آن زندگی بهطور کلی تهدید میشد، به «عصر نئوتکنیک» — که او آن را «عصر یوتکنیک» نیز مینامید — صحبت کرد، زمانی که زندگی دوباره شکوفا خواهد شد (eu- پیشوند یونانی است که به معنای مثبت، سالم یا خوب است).
به چشم گِدِس، خود زندگی فرآیند زیربنایی است که طبیعت و فرهنگ را به هم متصل میکند. در طول عصر پالیوتکنیک، پیشرفت فناوری به معنای انصراف از ارگانیک و جایگزینی آن با مکانیکی است؛ ثروت بهطور خالص بر اساس معیارهای مالی سنجیده میشود و نه بر اساس کیفیت زندگی و سلامت محیطزیست. در مقابل، در طول ظهور عصر یوتکنیک، هدف فناوری تأمین نیازهای انسانی و ادغام در فرآیندهای بومشناختی و اجتماعی است و بدین ترتیب یک محیط سالم ایجاد میکند.
گِدِس بر این باور بود که در این عصر یوتکنیک، حفاظت و ترمیم طبیعت باید در اولویت قرار گیرد. این موضوع منجر به سبز شدن شهرها و توسعه «فناوری جدید بر اساس منابع انرژی جدید، پاک، غیرآلاینده و کارآمد...» خواهد شد. آیا او ظهور اقتصادهای منطقهای جدید مبتنی بر انرژیهای تجدیدپذیر را پیشبینی کرده بود؟ گِدِس پیشنهاد کرد که در نهایت، تغییر از چشمانداز عمدتاً رقابتی که عصر پالیوتکنیک را مشخص میکرد، به تمرکز بیشتر بر همکاری در مقیاسهای منطقهای، بینالمللی و جهانی در عصر یوتکنیک خواهد انجامید.
یکی از نقشههای پیچیدهی گدس از دیدگاه جامع و مشارکتی زندگی
تصویر افزوده شده توسط مترجم:
در کتابی که بهتازگی منتشر شده با عنوان "نقطهی آشوب—جهان در آستانه ی انتخاب"، اروین لازلو، بنیانگذار "باشگاه بوداپست"، استدلال کرده است که تمدن بشری در حال حاضر در یک نقطه ی انشعاب قرار دارد، جایی که تصمیم طراحی جمعی که در طول دهه ی آینده میگیریم، ما را یا به سمت فروپاشی زیستمحیطی-اجتماعی سوق میدهد یا به سوی پیشرفتی در تغییرات اجتماعی، فرهنگی و روانی بنیادین و پایداری. آثار سر پاتریک گدس در این زمینه زنده است و بهعنوان مطالعاتی در باب یک تحول بیسابقه ی حضور بشر بر روی زمین، معنا پیدا میکند.
ندای مکرر برای توجه به مسئولیتهای اخلاقی، اجتماعی و زیستمحیطی در کسبوکار، دولت و جامعه ی مدنی، همراه با پیشرفتهایی که در زمینههایی مانند طراحی محصولات سبز، فناوریهای انرژی تجدیدپذیر و رویکردهای برنامهریزی یکپارچه صورت گرفته، میتواند بهعنوان نشانهای محسوب شود که بالاخره ـ صد سال پس از اینکه گدس دیدگاه خود را درباره ی عصر «اوتکنیک» اعلام کرد ـ به سطح بحرانی برای چنین تغییری نزدیک میشویم. نظریهپرداز سیستمها، پژوهشگر بودیستی و عمیقنگر محیط زیست، جوانا ماسی، این تغییر را از «جامعه ی صنعتی و رشد» به شکل «جامعه ی پایدارکننده ی زندگی» بهعنوان «زمان چرخش بزرگ» توصیف میکند.
مانند گدس، ماسی بهوضوح درک میکند که چنین تغییر عمیقی در الگوی هدایت جامعه نیاز به بیان خود در ابعاد فیزیکی، از جمله فناوریهای جدید، محصولات، ساختمانها و رویکردهای برنامهریزی دارد، اما باید همزمان با تغییر در آگاهی انسانی همراه باشد. پایداری نیازمند تغییر بنیادین در جهانبینی است که به تغییر در ادراک از خویشتن منجر میشود و بشریت را بهعنوان یک شرکتکننده ی آگاه و بخشی جداییناپذیر از طبیعت دوباره به فرآیند طبیعی ادغام میکند. چنین تغییراتی میتواند با آموزش فرارشتهای تسهیل شود. بدین ترتیب، تغییرات عمیق اجتماعی از پایین به بالا و از طریق مشارکت مستقیم شهروندان در جوامع محلی و زمینههای اکولوژیکی مناطق آنها بهوجود میآید.
راهحلهای جهانی برای مشکلات زیستمحیطی کنونی بشریت فقط از طریق اقدامات محلی در مقیاس جوامع و بیورژهای آنها قابلدستیابی است. این اقدامات نیازمند شهروندانی با سواد اجتماعی و زیستمحیطی است. گدس اهمیت تفکر جهانی و اقدام محلی را درک کرده بود. او همزمان حامی قوی حفظ هویت منطقهای و ملی اسکاتلند و همکاری بینالمللی در داخل و فراتر از اروپا بود.
گدس میدانست که ادغام خلاقانه ی طبیعت و فرهنگ در نهایت به همکاری بشریت در مقیاس جهانی نیاز دارد. کار محلی مناسب، یعنی تولید محلی برای مصرف محلی، بهترین راه برای دستیابی به ادغام زیستمحیطی فرهنگ و طبیعت است. ظهور یک تمدن پایدار جهانی نیازمند مشارکت جوامع پایدار محلی در شبکههای همکاری و تبادل دانش در سطوح منطقهای، ملی و بینالمللی است.
راهحلهای فرارشتهای و یکپارچه برای پایداری
راههای عملی برای دستیابی به ادغام نگرانیهای زیستمحیطی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و روانی در زمینه ی جهانیشده ی قرن بیست و یکم در حال حاضر از طریق رشتههایی مانند اقتصاد زیستمحیطی، اکولوژی صنعتی، برنامهریزی بیورژنی، اکولوژی شهری، اکولوژی یکپارچه، مهندسی زیستمحیطی و رویکردهای طراحی مختلف که هدفشان برآورده کردن نیازهای انسانی در عین ادغام فعالیتهای انسانی در محدودیتهای زیستکره است، مورد تحقیق و توسعه قرار گرفته و میگیرد. از جمله اینها میتوان به: طراحی برای پایداری، طراحی عمیق، طراحی سبز، طراحی اکولوژیک، طراحی مهد به مهد، و طراحی زیستمحیطی اشاره کرد.
در دانشگاه داندی، جایی که گدس بیش از 30 سال تدریس کرد، محققان در مرکز مطالعه ی طراحی طبیعی در حال تحقیق درباره ی همسویی و ادغام فرارشتهای هستند که در حال شروع به وحدت بخشیدن به تمامی این رشتههای متنوع بهعنوان حرکتی برای ارائه ی راهحلهایی به سمت مشارکت مناسب بشریت در دینامیکهای پیچیده ی فرآیندهای اجتماعی و زیستمحیطی و بنابراین پایداری واقعی است. این حرکت بهطور موقتی بهعنوان «حرکت طراحی طبیعی» نامیده میشود.
بدون اینکه بهطور خاص از واژه ی «طراحی» استفاده کند، پاتریک گدس بیش از یک قرن پیش چنین رویکرد فرارشتهای یا جامعنگر به طراحی، برنامهریزی و آموزش را پیشگام کرد. گدس گاهی بهعنوان یک فرد جامع نگر عجیب و غریب، یعنی فردی که در همهچیز سررشته دارد اما در هیچیک از آنها متخصص نیست، مطرح شده است. در زمینه ی مشکلات پیچیده و متصل به هم که جامعه ی مدرن با آنها روبهروست و همه به رویکردهای عمیقاً فرارشتهای برای توسعه ی راهحلهای پایدار و قابلاجرا نیاز دارند، ممکن است زمان آن رسیده باشد که تأثیر پاتریک گدس و برخی از بینشهای او را بهطور کاملاً نویی مورد بررسی قرار دهیم.
گدس بر اساس اعتقاد به کلنگری/جامعنگری زندگی کرد و نه بهدلیل شرایط دورانش. او درک کرده بود که ما به هر دو، یعنی دانش تخصصی و درکی از چگونگی ارتباط رشتههای مختلف نیاز داریم. گدس بخش عمدهای از زندگیاش را به توسعه ی یک روششناسی برای همکاری فرارشتهای و ترکیب جنبههای متنوع دانش بشری درباره ی جهان اختصاص داد. برای او «دیدن زندگی بهعنوان یک کل» راهحل بود. او درک میکرد که زندگی فرآیندی است که برای ظهور هر دو، یعنی طبیعت و فرهنگ، بنیادین است. وحدت طبیعت و فرهنگ و درک زیستمحیطی او بهعنوان مبنای ترکیب فرارشتهای دانش او عمل کرد.
گدس درک میکرد که تغییر موفق به سوی یک تمدن انسانی پایدار ـ در مقیاس محلی، منطقهای و جهانی ـ نهایتاً به تغییرات عمیق فراطراحی در نگرشها، ارزشها، جهانبینیها و نیازهای درک شده ی مردم وابسته است. تنها چنین تغییرات نامادی در آگاهی و آگاهی ـ که از طریق ادغام و ترکیب فرارشتهای آگاه شدهاند ـ توانایی تحول در همه ی تصمیمات طراحی و برنامهریزی مادی پاییندستی را دارند.
گدس و اقتصاد زیستمحیطی
در زمینه ی اقتصاد، گدس الهام اولیهاش را از جان راسکین (1819-1900) گرفت. در مقالهای اولیه با عنوان «جان راسکین: اقتصاددان»، که اولین بار در سال 1885 منتشر شد، گدس با ارزیابی راسکین موافق است که نیروهای بازار نباید کنترلکننده ی اقتصاد باشند، بلکه آنچه نیاز است یک رویکرد جدید به اقتصاد است که بر کیفیت واقعی زندگی تمرکز کند و به نیازهای بیولوژیکی و زیباییشناسی بشریت پاسخ دهد.
بر اساس درک زیستی او از دینامیکهای اکوسیستمها، گدس پیشنهاد کرد که تخصص بالای عملکرد یک ارگانیسم در یک جامعه ی بسیار پیچیده، به کاهش رقابت فردی منجر میشود. در عین حال، او از خطرات ذاتی چنین تخصصی و تکهتکه شدن دانش به رشتههای نامرتبط آگاه بود. گدس بر لزوم یک دیدگاه جامع که دانش تخصصی را در زمینه ی آن قرار دهد، تأکید کرد.
در مقالهای با عنوان «تحلیلی بر اصول اقتصاد»، که گدس در سال 1883 در «انجمن سلطنتی ادینبرو» ارائه کرد، او اصول فیزیکی اقتصاد را که بر اساس استعارههای مکانیکی تولید صنعتی و جذب و اتلاف انرژی بود، با اصول زیستی اقتصاد که زندگی را بهعنوان فرآیندی متصلکننده ی فرهنگ و طبیعت در نظر میگرفت، مقایسه کرد.
گدس هشدار داد که تخصص کار ـ اگر با یک آموزش عمیقاً فرارشتهای متعادل نشود ـ میتواند تأثیر منفی بر سلامت فردی، فرهنگی و در نهایت زیست.
ریشهدار در باور زیستیاش درباره ی وحدت بنیادین طبیعت و فرهنگ، گدس استدلال کرد که «هدف کلیدی اصول زیستی اقتصاد، تأمین غذا و سرپناه نیست، بلکه فرهنگ و آموزش است.» برای گدس، ایجاد فرهنگی آگاه و متناسب با شرایط منطقهای پیشنیاز تأمین بلندمدت غذا و سرپناه برای تمامی شهروندان بود.
گدس بر این باور بود که یک جامعه میتواند بهطور سالم تکامل یابد اگر مردم و معیشت آنها با شرایط خاص منطقه ی محلیشان سازگار باشد. چنین سازگاریهایی نیازمند نوعی آموزش فرارشتهای بود که افراد را از چگونگی تناسب معیشتشان با فرآیند کلی انطباق و ادغام که فرهنگ محلی را به طبیعت محلی متصل میکرد، آگاه میکرد.
به نظر گدس، هنر و معماری دو کارکرد داشتند: بیان و آموزش درباره ی این رابطه ی همزیستی میان طبیعت و فرهنگ. برای او، یک اقتصاد زیستمحیطی که از اصول طراحی زیستی پیروی میکرد، نیازهای انسانی را از طریق انطباق خلاقانه و انعطافپذیر با محدودیتهای محلی و منطقهای برآورده میکرد. تمرکز چنین نظام اقتصادی بر رشد اقتصادی نبود، بلکه بر سلامت زیستی، اکولوژیکی و اجتماعی تأکید داشت.
حوزه ی اقتصاد زیستمحیطی در سه دهه ی گذشته بهطور قابلتوجهی توسعه یافته است. گروه متنوعی از محققان، کارآفرینان و فعالان به بلوغ اقتصاد زیستمحیطی کمک کردهاند. گدس یکی از نخستین پیشروها در مسیرِ ظهور اقتصاد زیستمحیطی و حرکت گستردهتری بود که به دنبال بازآفرینی فعالیتهای اقتصادی بشری در چارچوب محدودیتها برای تأمین بلندمدت فرآیندهای اکولوژیکی و اجتماعی سالم است.
تأثیر گدس بر برنامهریزی منطقهای و شهری
نویسندگان مختلف در یک دهه ی گذشته به تأثیر گدسی بر برنامهریزی منطقهای و شهری پرداختهاند و به نتایج متفاوتی رسیدهاند که از حاشیهای بودن تا حیاتی بودن آن متغیر است. در مقالهای اخیر، کنت مکلین برخی از میراث گدس را بررسی کرده و پیشنهاد کرده است که کتاب «شهرها در حال تحول»، که پرخوانندهترین کتاب گدس است، «پیام نوآورانه ی او را بهطور مؤثر منتشر کرد که کلید بهبود اجتماعی و شهری پویا در یک شهروند آگاه نهفته است» و بر این نکته تأکید کرده که «آگاهی و مشارکت برای ایدههای شهروندی گدس ضروری بود.»
مکلین عدهای از افرادی را که کارشان بهطور خاص تحت تأثیر پاتریک گدس قرار گرفته است، فهرست کرده است، از جمله: جغرافیدان و انسانشناس هربرت جان فلور (1876-1969) که اولین برنامه ی کارشناسی جغرافیا را در دانشگاه آبریستوید تأسیس کرد؛ زمینشناس و جغرافیدان ال. دادلی استامپ (1898-1966) که ریاست کمیته ی بررسی منطقهای انجمن جغرافیایی را بر عهده داشت و نظارت بر بررسی استفاده از زمین در بریتانیا را در حالی که در مدرسه ی اقتصاد لندن درس میداد، انجام میداد؛ و جغرافیدان و آموزشدهنده ی محیطزیست تام ه. مسترتون، دانشجوی پسر گدس، آرتور گدس در دانشگاه ادینبرو و سپس مدرس جغرافیا در کالج آموزشی موری هاوس. مسترتون در کتاب درسی تأثیرگذار خود با عنوان «مطالعات زیستمحیطی: رویکردی هممرکز» که تأثیر قابلتوجهی بر آموزش مدارس ابتدایی در اسکاتلند داشت، تأکید میکند که معلمان باید آموزش را حول منطقه ی محلی متمرکز کنند.
هلن ملر به تأثیر الهامبخش مستقیم گدس بر طرح دره ی کلاید که برای شورای منطقهای استراتکلاید توسعه یافت، اشاره میکند. ملر همچنین به این نکته اشاره میکند که زمانی که انجمن معماری به توسعه ی دورههای مکاتبهای برای مردان سابق خدمت در پس از جنگ جهانی دوم کمک کرد، این دورهها تحت نظارت ژاکلین تیر ویت (1905-1983) که حامی قوی رویکرد گدسی به برنامهریزی بود، قرار داشت.
این دورهها در مدرسه ی برنامهریزی، که بیش از 1600 دانشجو در آن ثبتنام کردند، بر چهار جنبه ی اساسی برنامهریزی تمرکز داشتند: «نیاز به چندرشتهای بودن فعالیت، استفاده از منطقه بهعنوان واحد برنامهریزی، ضرورت رویکرد جامع، و اهمیت عوامل اقتصادی و اجتماعی» ملر نتیجه میگیرد که «همه ی این چهار جنبه از منظر گدسی ناشی میشوند.»
پدیده ی جالبی درباره ی تأثیر آکادمیک گدس این است که حتی کار او امروزه به نظر میرسد که خارج از بریتانیا بهتر شناخته شده و بیشتر مورد احترام است. کارهای برنامهریزی او در هند، فلسطین و قبرس یادمانهای فیزیکی زیادی بهجا نگذاشته است، اما رویکرد برنامهریزی او همچنان در دپارتمانهای برنامهریزی هند و آمریکای جنوبی تأثیرگذار است.
ملر اشاره میکند که گدس هاوارد اودام (1885-1954) را تشویق کرد که مؤسسه ی تحقیق در علوم اجتماعی را در دانشگاه کارولینای شمالی تأسیس کند. او استدلال میکند که از طریق این تأثیر و تأثیرش بر کار لوئیس مانفورد (1895-1988) و بنتون مکای (1879-1975)، گدس تأثیر غیرمستقیم اما قابلتوجهی بر پروژه ی برنامهریزی منطقهای و بازسازی اقتصادی آژانس دره ی تنسی که اغلب به آن استناد میشود، داشت. از طریق تأثیرش بر مانفورد و مکای، ایدههای گدس به «انجمن برنامهریزی منطقهای آمریکا» و دپارتمانهای برنامهریزی دانشگاهی در سطح بینالمللی گسترش یافت.
برنامهریزی و طراحی اکولوژیکی
یکی از شخصیتهای بسیار مهم در ترویج و توسعه بیشتر رویکرد فرارشتهای برنامهریزی منطقهای که گدس پایهگذاری کرده بود، ایان ال. مکهارگ (1920–2001) بود. مکهارگ یکی از نظامیانی بود که در دوره ی مکاتبهای برنامهریزی پس از جنگ ثبتنام کرد و سپس در رشته ی برنامهریزی شهری و معماری منظر در دانشگاه هاروارد تحصیل کرد. او سپس دپارتمان برنامهریزی منطقهای و معماری منظر را در دانشگاه پنسیلوانیا تأسیس کرد و امروزه بهعنوان بنیانگذار برنامهریزی اکولوژیکی شناخته میشود.
توسعه ی سیستماتیک مکهارگ از نظرسنجی منطقهای گدس به یک روششناسی برنامهریزی نهایتاً منجر به توسعه ی نرمافزار سیستم اطلاعات جغرافیایی GIS شد که به یک ابزار مهم در اکثر دپارتمانهای برنامهریزی تبدیل شده است. GIS نسخهای مدرن و ملموس از مقطع دره ی گدسی است. این برنامه امکان گنجاندن نتایج متنوع نظرسنجیهای منطقهای را در مجموعهای از نقشههای همپوشانیشده فراهم میکند تا به برنامهریزان اجازه دهد تا توسعههای جدید را در مناسبترین مکان از نظر محیطی مستقر کنند. مکهارگ رویکرد فرارشتهای گدس را پذیرفت و توسعه داد و تأکید او بر اهمیت آموزش و مشارکت شهروندان را به یک روششناسی برنامهریزی اکولوژیکی منتقل کرد.
مانند گدس، مکهارگ نیز متوجه بود که ارزیابی مجدد سیستم ارزشهای راهنمای جامعه در رابطه با ارتباط فرهنگ و طبیعت برای بازگرداندن انسان به فرآیند طبیعی ضروری است. در سال 1969، مکهارگ کتاب «طراحی با طبیعت» را منتشر کرد. این کتاب دوباره به ظهور برنامهریزی اکولوژیکی در دنیای مدرن اشاره میکند (اکثر الگوهای استفاده از زمین محلی یا سنتی عمدتاً بر اساس محدودیتها و فرصتهای طبیعی است) و میتوان آن را بهعنوان بنیاد طراحی اکولوژیکی در نظر گرفت. در یک مقاله ی اخیر، مکهارگ اصطلاحات برنامهریزی اکولوژیکی و طراحی اکولوژیکی را به شرح زیر تعریف کرد:
«برنامهریزی اکولوژیکی رویکردی است که در آن یک منطقه بهعنوان فرآیندی بیوفیزیکی و اجتماعی درک میشود که از طریق عملکرد قوانین و زمان قابل فهم است. این میتواند بهعنوان داشتن فرصتها و محدودیتهای صریح برای هر نوع استفاده ی انسانی تفسیر شود. یک نظرسنجی مناسبترین مکانها و فرآیندها را آشکار خواهد کرد. طراحی اکولوژیکی پس از برنامهریزی میآید و موضوع فرم را معرفی میکند. باید یک مکان ذاتی مناسب، فرآیندهایی با مواد مناسب و اشکال وجود داشته باشد. طراحی نیازمند یک طراح آگاه با تخیل بصری و مهارتهای گرافیکی و خلاقانه است. طراحی برای انتخاب انطباق خلاقانه بر اساس فرمهای ذاتی و بیانی عمل میکند.»
تأثیر گدس غیرقابل انکار است. این درک که تمام طراحی، از مقیاس محصول فردی، معماری، مسکن و تا یک منطقه ی کامل و سیستم اقتصادی آن باید در فرآیندهای اکولوژیکی و اجتماعی یکپارچه شود، پیوند مهمی بین طراحی و برنامهریزی در نظریه و عمل تشکیل میدهد. متأسفانه، جداسازی آکادمیک این دو حوزه ی برنامهریزی و طراحی را که باید بهعنوان یک واحد درک و عمل شود، جدا کرده است. طراحی اکولوژیکی بهوضوح در تلاش است تا وحدت بنیادین این دو حوزه را دوباره برقرار کند.
ویکتور پاپانک (1927–1999) یکی از اولین طراحان محصولات صنعتی بود که بر این نکته تأکید کرد که بعد اخلاقی مهمی در تمام طراحی وجود دارد و به بررسی معنای اکولوژیکی و اجتماعی آن پرداخت. پاپانک بر این نکته تأکید کرد که «طراح-برنامهریز مسئولیت تقریباً تمام محصولات و ابزارهای ما و بنابراین تمام اشتباهات زیستمحیطی ما را بر عهده دارد.» او همچنین درس گدسی را درباره ی مقیاس محلی مناسب برای مداخله ی طراحی مطرح کرد. او نوشت: «مشکلات ممکن است جهانی باشند، اما تنها با مداخلههای محلی و انسانی مقیاس میتوان به آنها پاسخ داد.» مانند گدس، پاپانک معتقد بود که «طراحی باید پل بین نیازهای انسانی، فرهنگ و اکولوژی باشد.»
یک جنبش بهطور مداوم در حال رشد از طراحان اکولوژیکی و اجتماعی مسئول در حال ظهور است. کارهای اقتصاددان ای. اف. شوماخر (1911–1977)، نویسنده ی «کوچک زیباست»، به بازطراحی تولید، مصرف و حکمرانی در مقیاس محلی و انسانی کمک کرده است. از اواخر دهه ی 1960، جان و نانسی تاد به توسعه و آزمایش بسیاری از راهحلهای طراحی اکولوژیکی که برای مقیاس محلی و زیستمنطقهای مناسب بودند، ادامه دادهاند.
اموری لاوینز و همسرش هانتر لاوینز، از طریق کار خود در مؤسسه ی راکی مانتین، استراتژیهای دقیقی برای تغییر به سمت تولید انرژی غیرمتمرکز و راهحلهای حملونقل پاکتر ارائه دادهاند. فلسفه و عمل طراحی «پرماکلچر»، که نخستین بار توسط بیل مالیسون توسعه یافت، از آن زمان به یک جنبش جهانی و خودجوش تبدیل شده است که بر اساس اصول طراحی زیستمنطقهای عمل میکند.
در کتاب خود با عنوان «طراحی اکولوژیکی»، سیم ون در رین و استوارت کاوان به گدس بهعنوان یکی از پیشگامان جنبش طراحی اکولوژیکی ادای احترام میکنند. آنها تأکید میکنند که «طراحی اکولوژیکی با تمامیتهای ذاتی یک مکان خاص کار میکند و میشناسد که هر چه بیشتر به منابع دوردست وابسته باشیم، به همان اندازه از مکان خود غیرقابلحساب میشویم.» همچنین پیشنهاد میکنند که «طراحی، آگاهی را تغییر میدهد. طراحیهایی که از مکان و جشن گرفتن آن برمیخیزند، ما را در مکان خود ریشهدار میکنند. طراحیهایی که در همکاری با طبیعت عمل میکنند، امیدی ضمنی را به تصویر میکشند که ما نیز ممکن است همین کار را انجام دهیم.» همه ی اینها بهوضوح درکی از طراحی را بیان میکند که قبلاً در کار پاتریک گدس و تأکید او بر وحدت بنیادین طبیعت و فرهنگ و اهمیت «دیدن زندگی بهعنوان یک کل» موجود بود. ون در رین و کاوان با تأسیس گدس، وقتی که ابراز تأسف میکنند:
«ما بهطور فردی و جمعی وابستگی متقابل طبیعت و فرهنگ را انکار کردهایم. فاجعه این است که طراحی نادان هیچ ارزش ماندگاری را با هزینههای زیستمحیطی و اجتماعی بسیار کم بهوجود آورده است. دنیای صنعتی، با علم، فناوری و رفاه وامگرفتهاش، با انکار تمامیت در هنر زندگی توسعه یافته است.»
راهحلهای زیستمنطقهای
گدس و مکهارگ رویکردی را در برنامهریزی پیشگام کردند که مبتنی بر مسئولیتپذیری اجتماعی و زیستمحیطی و نویسایی بود. گدس، همراه با کروپوتکین و لوپلی، یکی از اولین حامیان تمرکز منطقهای برای برنامهریزی و طراحی بود. او ابتدا بر نیاز به ادغام فرارشتهای، آموزش جامع، و مشارکت شهروندان تأکید کرد. همچنین گدس اولین کسی بود که پیشنهاد داد حوضههای آبریز محلی مقیاس مناسب برای برنامهریزی منطقهای را تعیین میکنند.
جنبش «زیستمنطقهگرایی» در دهه ی ۱۹۷۰ پدیدار شد و از طریق کارهای کرکپاتریک سیل ، ریموند داسمن و پیتر برگ ترویج یافت. اما تنها در سالهای اخیر است که رویکرد طراحی اکولوژیکی که با استراتژی برنامهریزی زیستمنطقهای ادغام شده است، بهعنوان جامعترین استراتژی برای ایجاد تغییر ضروری از یک جامعه ی رشد صنعتی غیرپایدار به یک ادغام جدید از طبیعت و فرهنگ از طریق تمرینات پایدار در تمام مقیاسها به رسمیت شناخته شده است. چنین تغییری نیازمند مشارکت کامل جامعه ی مدنی، صنعت و دولتها است. در سالهای اخیر، تعداد زیادی کتابهای برجسته درباره ی رویکرد برنامهریزی زیستمنطقهای منتشر شده است.
مشاوران پایداری، پوران دسایو سو ریدلستون، از مؤسسه ی مشاورهای «بیورجینال» مستقر در لندن پیشنهاد میکنند که باید مقیاس سیستمهای تولیدی خود را بازبینی کنیم و جوامع خودکفا و محلی بیشتری را در شهرهای فشرده ایجاد کنیم. آنها استدلال میکنند که «توسعه در مقیاس منطقهای باعث میشود مردم درگیر شوند و محیطی ایجاد میکند که ایدهآل سیاسی اصل وابستگی قابل بیان باشد» و پیشنهاد میدهند که «ایجاد اقتصادهای منطقهای پایدار میتواند به ایجاد حس جامعه و امنیت کمک کند که استرسهای ذاتی در یک دنیای رقابتی جهانی را کاهش دهد.» درست مانند آنچه گدس بیش از صد سال پیش پیشنهاد داد، دسای و ریدلستون معتقدند که «حس جامعه میتواند با پرورش حس مکان تقویت شود، از طریق محلهها و صنایع محلی که به اکولوژی و میراث منطقه مرتبط هستند.»
«زیستمنطقهگرایی برنامهریزی استفاده از زمین است که صنعت، کشاورزی، اقتصاد و حکمرانی را همراه با اکولوژی منطقه ادغام میکند. این برنامهریزی از این فرض شروع میکند که انسانها در پاسخ به محیطهای خود تکامل یافتهاند و تحت قوانین و محدودیتهای طبیعی قرار دارند؛ بنابراین، جوامع باید به گونهای طراحی شوند که با زیستمنطقه ی خود سازگار باشند. اما برنامهریزی زیستمنطقهای نیز میتواند به طراحی کمک کند تا در انتقال به اقتصاد مبتنی بر زیستتوده مفید باشد.»
در یک کتاب مرجع اخیر درباره ی راهحلهای طراحی اکولوژیکی، یانیس بیرکلاند هفت مقیاس اساسی برای طراحی اکولوژیکی را پیشنهاد کرده است. این مقیاسها شامل اکودیزاین در مقیاس محصول، اکومعماری، اکولوژی ساختوساز، طراحی جامعه، طراحی صنعتی، طراحی شهری و همه ی آنها در مقیاس طراحی زیستمنطقهای ادغام میشوند. در همان کتاب مرجع، بیرکلاند و واکر توضیح میدهند که «برنامهریزی زیستمنطقهای از این شناخت آغاز میشود که انسانها موجودات بیولوژیکی هستند و بنابراین به سیستمهایی برای زندگی نیاز دارند که برای تأمین نیازهای فرهنگی، اقتصادی و فیزیکی آنها طراحی شده باشد، اما به گونهای که روابط همزیستی با سیستمهای پیچیده ی اکولوژیکی زیستمنطقه را تقویت کند.» آنها پیشنهاد میکنند که در مقابل رویکردهای برنامهریزی سنتی که همچنان «طبیعت را تغییر میدهند»، برنامهریزی زیستمنطقهای طبیعت و فرهنگ را از طریق تحول اجتماعی ادغام میکند.
برای گدس، کلانشهر نوعی همزیستی بین طبیعت و محیط ساختهشده بود. وولکر ولتر استدلال میکند که «برای گدس، کلانشهر نقطه ی اوج تمایل بشر به شهرنشینی بر بخشهای وسیعی از زمین بود؛ امروزه این اصطلاح بهعنوان مترادفی برای تمایل خودویرانگرانه ی انسان برای ایجاد محیطهای مصنوعی ناپایدار تلقی میشود.» در حالی که گدس موافق کلانشهر بود، او تأکید میکرد که این فرآیند باید تحت کنترل باشد تا در محدودههای طبیعی منطقه اتفاق بیفتد.
دیدگاه زیستمنطقهای معاصر شامل شهرهایی با تراکم بالا، با سیستمهای کشاورزی شهری ادغامشده و نوارهای سبز گسترده و گذرگاههای حیاتوحش در داخل و اطراف شهرها است. دیدگاه گدسی یک فرهنگ پایدار از نظر زیستمحیطی و اجتماعی ممکن است نیاز به تنظیمات اندکی نسبت به شرایط قرن بیستویکم داشته باشد، اما فراخوانی برای یک دیدگاه اکولوژیکی که رویکرد ما به برنامهریزی و طراحی را اطلاع میدهد و وحدت بنیادین طبیعت و فرهنگ را به رسمیت میشناسد، نه تنها از اهمیت خود نکاست، بلکه اهمیت بیشتری نیز یافته است. گدس را میتوان بهوضوح بهعنوان یکی از حامیان اولیه ی طراحی و برنامهریزی برای مردم در مکان در نظر گرفت. امروز، چنین استراتژی طراحیای که سلامتیزا و مرتبط با زمینه باشد، میتواند همچنان به ارائه ی راهحلهای پایدارتر برای مشکلات اجتماعی، زیستمحیطی و اقتصادی کمک کند.
دیدگاه تمدن انسانی پایدار که از اقتصادهای زیستمنطقهای و همکاریهای بینالمللی تشکیل شده باشد، یک قرن پیش متولد شد. زیستمنطقهگرایی، برنامهریزی زیستمنطقهای و طراحی اکولوژیکی تجلی مدرن این دیدگاه گدسی را در اجرای عملی آن در قرن بیستویکم بههمراه خواهد داشت.
نتیجهگیری
سر پاتریک گدس بر نیاز به آموزش فرارشتهای بهعنوان تسهیلکننده ی تغییر فرهنگی تأکید داشت. او از شیوههای زیستمحیطی و اجتماعی مناسب حمایت میکرد و بر نیاز به ادغام سکونتگاهها و معیشتهای انسانی با شرایط طبیعی منطقه ی خاص آنها تأکید داشت. بهگفته ی گدس، اقدامات محلی مناسب نیازمند آگاهی جهانی و همکاری بینالمللی است. جهانیشدن، تغییرات اقلیمی، کاهش منابع و نابرابریهای ملی و بینالمللی چالشهای پیچیده و درهمتنیدهای هستند که نیازمند چنین راهحلهای طراحی جامع هستند. همانطور که نویسنده پیشتر تأکید کرده است، ایجاد تمدن انسانی پایدار چالش مرکزی طراحی در قرن بیستویکم است.
گدس انطباق را بهعنوان یک فرآیند دوطرفه میدید. از یک طرف، فرهنگهای منطقهای محیط منطقهای خود را برای برآورده کردن نیازهای انسانی تطبیق میدهند، اما از طرف دیگر، محدودیتهای چنین انطباقهایی توسط شرایط اجتماعی و اکولوژیکی محیط خاص آنها تعیین میشود. بنابراین، تطبیق فرهنگهای محلی با شرایط اکوسیستم خاص آنها بهعنوان فرآیند مکمل مهمی به تطبیق اکوسیستمها توسط ساکنان آنها در نظر گرفته میشود. در یک سیستم سالم، طبیعت و فرهنگ غیرقابل تشخیص و متقابلاً حمایتی هستند. این درس مهمی است که بشریت باید در مقیاس جهانی و محلی دوباره بیاموزد، اگر قرن بیستویکم بخواهد پایانی بر تجاوز اکولوژیکی باشد و بازگشت بشر به فرآیندها و محدودیتهای طبیعی را نشان دهد.
بدون چنین ادغامی، پایداری یک وعده ی توخالی باقی خواهد ماند که برای چرخش سیاسی مورد سوءاستفاده قرار میگیرد. وقتی «زندگی را بهعنوان یک کل ببینیم»، فرهنگ بهعنوان یک بیان پایدار یا ناپایدار از طبیعت شناخته میشود. بههمین دلیل، فرهنگ یا به تکامل و تغییر خود ادامه خواهد داد یا به انقراض خواهد رسید. بدون خدمات ارائهشده توسط سیستمهای حمایت زندگی طبیعت، هیچ فرهنگی نمیتواند به حیات خود ادامه دهد. سلامت انسان، اکوسیستمها و سیاره بهطور بنیادین به هم وابسته هستند. گدس معتقد بود که «بزرگترین نیاز ما امروز این است که زندگی را بهعنوان یک کل ببینیم» زیرا او میفهمید که جوامع سالم به اکوسیستمهای سالم و زیستکرهای سالم وابسته هستند و اینکه چگونه طراحی میکنیم بستگی به دیدگاه ما از جهان و خودمان دارد.
کارهای پاتریک گدس میتواند بهعنوان یک انگیزه ی اولیه در پیدایش برنامهریزی و طراحی اکولوژیکی و همچنین اقتصاد اکولوژیکی و زیستمنطقهگرایی در نظر گرفته شود. بسیاری از ایدههای گدس همچنان تأثیرگذار هستند، اگرچه همیشه بهعنوان منبع این ایدهها شناخته نمیشوند. نظریههای او بهطور طبیعی در زبان و زمینه به گفتمان معاصر تطبیق یافتهاند. با اینحال، درسهای اساسی درباره ی توسعه پایدار از کارهای گدس میتوان نتیجهگیری کرد.
بهطور خلاصه، انگیزههای کلیدی گدسی که همچنان شایسته توجه بیشتری در زمینه معاصر توسعه پایدار هستند عبارتند از: رویکرد برنامهریزی زیستمنطقهای که ملاحظات زیستمحیطی، اجتماعی-فرهنگی و اقتصادی را در مقیاس منطقهای ادغام میکند؛ تأکید بر آموزش فرارشتهای بهعنوان پیششرط مشارکت مدنی آگاهانه و تغییر فرهنگی؛ و یک روش جامع برای تصمیمگیری و طراحی که به مشارکت رشتههای متنوع دانش انسانی توجه دارد.
لغات ترجمه شده:
1. appropriate local scale for design intervention
- مقیاس محلی مناسب برای مداخله در طراحی
2. artificial environments
- محیطهای مصنوعی
3. biological conviction
- باور زیستی
4. bio-based economy
- اقتصاد زیستی
5. bioregional economies
- اقتصادهای زیستمنطقهای
6. bioregional planning
- برنامهریزی زیستمنطقهای
7. bioregional scale
- مقیاس زیستمنطقهای
8. bioregional solutions
- راهحلهای زیستمنطقهای
9. bioregionalism
- زیستمنطقهگرایی
10. collaborative bioregional economies
- اقتصادهای زیستمنطقهای همکاریمحور
11. community design
- طراحی اجتماعی
12. conurbation
- کلانشهر (تجمع چندین شهر در یک ناحیه شهری)
13. construction ecology
- بومشناسی ساختوساز
14. creative fitting
- انطباق خلاقانه
15. decentralized, human scale and local intervention
- مداخله غیرمتمرکز، در مقیاس انسانی و محلی
16. design and planning
- طراحی و برنامهریزی
17. design intervention
- مداخله در طراحی
18. design philosophy
- فلسفه طراحی
19. design strategy
- راهبرد طراحی
20. design transforms awareness
- طراحی آگاهی را دگرگون میکند
21. ecological design
- طراحی زیستمحیطی
22. ecological economics
- اقتصاد زیستمحیطی
23. ecological planning
- برنامهریزی زیستمحیطی
24. ecologically and socially responsible design
- طراحی مسئولانه زیستمحیطی و اجتماعی
25. economic growth
- رشد اقتصادی
26. economic regeneration project
- پروژه بازآفرینی اقتصادی
27. economics and governance
- اقتصاد و حکمرانی
28. educational citizenry
- شهروندی آگاه
29. energy production
- تولید انرژی
30. ethical dimension
- بُعد اخلاقی
31. expressive form
- فرم بیانی
32. far-flung resources
- منابع دوردست
33. fundamental unity of nature and culture
- وحدت بنیادین طبیعت و فرهنگ
34. generous greenbelts and wildlife corridors
- کمربندهای سبز گسترده و گذرگاههای حیاتوحش
35. geographic information system (G.I.S.)
- سامانه اطلاعات جغرافیایی
36. governance systems
- سامانههای حکمرانی
37. health-generating design strategy
- راهبرد طراحی سلامتزا
38. high densities
- تراکمهای بالا
39. human needs
- نیازهای انسانی
40. industrial design
- طراحی صنعتی
41. industrial growth society
- جامعه رشد صنعتی
42. industrial product designers
- طراحان محصولات صنعتی
43. integrated urban agricultural systems
- سامانههای کشاورزی شهری یکپارچه
44. interdisciplinary regional planning
- برنامهریزی منطقهای بینرشتهای
45. laws and time
- قوانین و زمان
46. local and bioregional scale
- مقیاس محلی و زیستمنطقهای
47. local distinct neighborhoods and industries
- محلهها و صنایع محلی خاص
48. local production systems
- سامانههای تولید محلی
49. long-term sustainment
- پایداری بلندمدت
50. multidisciplinary
- چندرشتهای
51. natural limits
- محدودیتهای طبیعی
52. natural process
- فرآیند طبیعی
53. natural systems
- سامانههای طبیعی
54. non-conventional design solutions
- راهحلهای طراحی غیرمرسوم
55. participation of civil society
- مشارکت جامعه مدنی
56. permaculture
- کشاورزی پایدار
57. physical and social constraints
- محدودیتهای فیزیکی و اجتماعی
58. planning approach
- رویکرد برنامهریزی
59. planning methodology
- روششناسی برنامهریزی
60. political ideal of subsidiarity
- ایدهآل سیاسی برتری محلی
61. production and consumption systems
- سامانههای تولید و مصرف
62. production systems
- سامانههای تولید
63. regional focus for planning and design
- تمرکز منطقهای برای برنامهریزی و طراحی
64. regional limits
- محدودیتهای منطقهای
65. regional planning association
- انجمن برنامهریزی منطقهای
66. regional planning strategy
- استراتژی برنامهریزی منطقهای
67. regional survey
- بررسی منطقهای
68. regionally adapted culture
- فرهنگ سازگار با منطقه
69. scale of production systems
- مقیاس سامانههای تولید
70. science and technology
- علم و فناوری
71. self-sustaining communities
- جوامع خودپایدار
72. sense of community
- حس جامعهپذیری
73. sense of place
- حس مکان
74. settlements
- سکونتگاهها
75. shift towards decentralized energy production
- حرکت به سمت تولید انرژی غیرمتمرکز
76. social and ecological health
- سلامت اجتماعی و زیستمحیطی
77. social and environmental cost
- هزینه اجتماعی و زیستمحیطی
78. social literacy
- سواد اجتماعی
79. subsidiarity
- برتری محلی
80. sustainable practices
- شیوههای پایدار
81. symbiotic relationships
- روابط همزیستی
82. systems for living
- سامانههای زیست
83. the designer-planner
- طراح-برنامهریز
84. transition to a bio-based economy
- گذار به اقتصاد زیستی
85. transdisciplinary education
- آموزش فرارشتهای
86. transforming society
- دگرگونی جامعه
87. urban design
- طراحی شهری
88. vernacular land-use patterns
- الگوهای بهرهبرداری از زمین بومی
89. watersheds
- حوضههای آبریز