رویکردِ حکمرانی خوبِ شهری[1] در برابر رویکردِ حکومت شهری[2] و در پاسخ به پیچیدهتر شدن مسائل شهری و ناتوانی دولتهای محلی و شهرداریها در حل آنها در دههی هفتاد میلادی شکل گرفت. امروزه سازمان ملل متحد ویژگیهایی را برای یک حکمرانی خوب یا شایستهی شهری تعریف کرده است: مشارکتی بودن[3]، شفافیت[4]، دارای جهتگیری توافقی[5]، برابرنگر بودن[6]، اثربخش بودن[7] و کارایی[8]، پاسخگویی[9]، مسئول بودن[10]، و همهشمول بودن[11]. میتوان حکمرانی خوب شهری را ادارهی خردمندانهی شهری نیز نامید. پرسش این است که اصلیترین وجه غایب حکمرانی خوب شهری در نظام مدیریت شهری ایران چیست؟
شیوهی غالب سکونت در ایران، شهرنشینی است. شهرهای ایران با چالشها و بحرانهای روزافزون همچون آلودگی، خشکسالی، کمبود انرژی، نیاز به مسکن، نیاز به سیستمهای حملونقل نوین، بیکاری، امنیت، ایمنی و مانند اینها مواجه هستند که نظام مدیریت شهری و منطقهای باید با آنها دستوپنجه نرم کند. این در حالی است که مدیریت شهری و منطقهای در ایران، به طور کلی، متفرق و بخشی، سیاستزده، کوتاهمدت، فاقد نگرش استراتژیک دراز مدت، گاهاً ایلیاتی و قوممدارانه[12]، ناتوان در جذب و بهکارگیری نیروهای بسیار کارآمد، غیرشفاف، قانونگریز، تمرکزگرا و البته، فاقد انگیزه و میل به بهرهگیری از مشارکتِ جامعه مدنی و نهادهای مردمی است. تمرکزگرایی شدید در مدیریت شهری ایران و تعدد نهادهای قدرت بالادستی، سبب شده است که دخیلانی[13] که در شهر میزیند فراموش شوند. در عمل، فضاهای شهری را مدیران، طراحان و برنامهریزان طراحی و ساماندهی کردهاند، بیآنکه دخیلان یا شهروندانِ ذینفع را در تصمیمسازی، تصمیمگیری و اجرای تصمیمات شریک کرده باشند.
حکمرانی خردمندانهی شهری توسط دخیلان، به معنای حضور و ایفای نقش تمامی ایشان در هر اقدام و موضوعی، در هر حیطهای از فرایندهای تصمیمسازی، تصمیمگیری و اجرای آنها است. در بطن شیوهی ادارهی خردمندانهی شهر توسط دخیلان، نوعی تصمیم مشارکتی و کنش جمعی نهفته است که گفتوگو در عین تضاد، اقناعکرن و قانعشدن، و رسیدن به حداکثرِ توافق ممکن را در بر میگیرد. این همانا بنیاد دموکراسی مشارکتی است. با این وصف، مدیریت شهری در ایران مشارکتگریز بوده و در سطح مفهوم یا رویکردِ حکومتِ شهری یا ادارهی نابخردانهی شهر، درجا زده است. موانعی که توسط سازمانها و دستگاههای دولتی بالادستی بر سر فعالیتِ بدونِ نظارت نهادهای مدنی و انجمنها ایجاد شده است، و نیز فقدان یا کمبود قوانین لازم جهت استفاده از این نهادها در طرحریزی شهری، نشانگر بیاعتقادی به مشارکت و یا عدم تمایل حاکمیت به مشارکت واقعی مردم است، به دلایلی آشکار و پنهان.
اما چه باید کرد؟ ابتدا باید پذیرفت که تحقق یا بهواقعیت رساندنِ[14] ادارهی خردمندانه شهر توسط دخیلان، طرح یا پروژهای نیست که یکشبه یا در کوتاهمدت ممکن باشد. تجربهی قرنها مدیریت آمرانه، تا حدی به یک قالبِ فرهنگی درآمده است که تغییر آن زمانبر است. میتوان گفت که برنامهریزی و اجرای بالابهپایینِ برنامهها در ایران، مشابه شیوهی وضعکنندگانِ این شکل از برنامهریزی و مدیریت است که همانا حکومتهای توتالیتر بودند. اما ایران دارای وضعیت و ظرفیت متفاوتی است، و لازم است تا با بهرهگیری از باقیماندههای سرمایهی اجتماعی و توان علمی و عملی شهروندان و دخیلان، به سوی برنامهریزی، اجرا و ادارهی شهری خردمندانه و دموکراتیک، یا آنچه حکمرانیِ خوبِ شهری نامیده شده است حرکت شود. لازمهی به واقعیت رساندنِ ادارهی خردمندانهی شهرها، همانا شفافیت مالی، شفافیت در تصمیمگیری، شفافیت در اطلاعات، افزایش کمیت و کیفیت نظارت عمومی، کوچکسازی مدیریت شهری، شهرداریها و شوراهای شهری و گاه برچیدن برخی نهادها و سازمانها، و محدود کردن حیطه فعالیت شهرداریها و شوراهای شهری است. چه بسا در مواردی لازم آید که جمعی از مدیران شهری نیز از کار برکنار شده و نیروهای جوان معتقد به مشارکت جایگزین آنها شوند. رسیدن به این هدف، نیازمندِ تربیتِ مدیران و مسئولان و نیرویی انسانی است که نه تنها مشارکت مردمی را مزاحمت تلقی نمیپندارند، بلکه آن را ضرورت میدانند و به شیوههای اجتماعیِ یادگیرانه و عملمحور در برنامهریزی باور دارند.
لازم به تاکید است که هیچ راه دیگری وجود ندارد، و انتقاداتی با عباراتی همچون «امکانپذیر نبودن»، «ایدهآلی و رویایی بودن»، «زمانبر بودن»، «آگاه و آمادهنبودن آحاد مردم» و غیره، وارد نبوده، نمیتوانند ضرورت این گذار سخت را منکر شود. این دست منتقدان، سخن از ادارهی شهر توسط دخیلان را زودهنگام معرفی میکنند و تحقق آن را مستلزم وقوع دگرگونیهای گوناگون در تمامی زمینهها میدانند. در واقع آنها در برابر تغییر لَختی یا اینرسی نشان داده، و مایل نیستند که قدرت خود را به شهروندان و به نهادهای مدنی و مردمی ـ که صاحبان حقیقی شهر هستند ـ واگذار کنند. اما مگر نه آنکه راه نوینی باید آغاز شود، و مگر نه آنکه هر راه نرفتهای ناهمواری دارد؟ بحرانهای بزرگی در پیش اند و باید تا دیرتر نشده، از این توجیههای استادانه دست شست و مدنیترین یا متمدنانهترین شیوه در برخورد با چالشهای پیشِ روی را برگزید.
در این راستا، ضرورتاً باید تصمیمات مهم شهری، پیش از آنکه توسط مدیران شهری و سیاستمدارانی که بر صندلی پستهای بالای مدیریتی تکیهدارند، بهصورت استراتژی[15] و سیاست[16] اعلام شود، در پلاتفرم احزاب سیاسی و مجامع حرفهای و تخصصی چکشکاری شده و پس از نهایی شدن بهصورت پارادایم و برنامهی علیاتی هر یک از احزاب در میآید. سپس ضرورت دارد که دست کم در شهرهای بزرگ ایران، شهردار مستقیما توسط مردم انتخاب شده و آن حزبی که نمایندهی آن برندهی انتخابات میشود موظف به اجرای برنامهها و طرحهای حزب خود باشد. به این شیوه، شهردار و احزاب، نه تنها باید پاسخگوی شهروندان باشند، بلکه مجبور میشوند که هم برای جلب نظر مردم، آنها را در تصمیمسازی و اجرای تصمیمات شریک سازند، هم بهصورت عملی و بهدور از شعارزدگیهای انتخاباتی، در راستای تحقق برنامهها اقدام نموده، از آرمانگراییهای بیفایده و خیالی دستشده، حزب خود را جوان، زنده، پویا و آشنا با مسائل روز و خواست شهروندان نگه داشته، از پوسیدگی اندیشیدن در باب شهر به دور باشند. این مهم نیز، بدونِ دستشستن از نظارت، دخالت و کنترلِ حداکثری بر نهادهای مردمی جامعهی مدنی، که توسط دولت اعمال میشود، میسر نخواهد شد. بنابراین، قلبِ وضعیت نابخردانهی کنونی و اصلاحِ بزرگتر در راستای حکمرانی خوب شهری، میباید در جهت توسعهی سیاسی انجام گیرد.
تصویری از شهر بغداد تحت تمرکزگرایی شدید
[1] Good Urban Governance
[2] Urban Government
[3] participatory
[4] Transparent
[5] consensus oriented
[6] Equitable
[7] Effective
[8] Efficient
[9] Accountability به معناق اقدامات و تدابیر و سیاستهایی که اتخاذ میشود که بتواند پاسخگوی عموم باشد
[10] Responsiveness به معنای تلاش در راستای تامین نیازهای تمامی افراد جامعه
[11] Inclusive
[12] تجربه نشان داده است که برخی از مدیران شهری، پس از اخذ یک سمت، اقوام و همشهریهای خود را به کار گرفته، استخدام میکنند.
[13] Stakeholders
[14] Actualize
[15] راهبرد strategy
[16] راهبرد policy